کوچه که حرجی نیست و حرفش شنیده نیست و گناهی بر او ننوشتهاند. او را به هر طریق که بگردانی، میگردد. یعنی به هر طریق که تربیت کنی، شکل میگیرد[۱] و اصلاً اگر راستش را بخواهید، چون این مرد کوچه در سرنوشت خود مؤثر نیست؛ یعنی برای تعیین سرنوشت او سخنی از او نمیپرسیم و مشورتی با او نمیکنیم و به جایش همه از مستشاران و مشاوران خارجی میپرسیم؛ کار چنین خراب است و چنین گرفتار رهبران غربزدهایم که گاهی درس هم خواندهاند، فرنگ و امریکا هم بودهاند و کاش سر و کارمان در دستگاه رهبری مملکت، تنها با همین فرنگ رفتهها و درس خواندهها بود. در حالی که چنین هم نیست و اینطور که من میبینم و سربسته میگویم به اقتضای همان چه گذشت، در ولایات این سوی عالم، رسم بر این شده است که از هر صنف و دستهای، لومپن (Lumpen)ها به روی کارند. یعنی وازدهها بیکارهها؛ بیارادهها. بیاعتبارترین بازرگانان، گردانندگان بازار و اتاق تجارتند، بیکارهترین فرهنگیان، مدیران فرهنگند؛ ورشکستهترین صرافها، بانک دارند؛ بیبخارترین یا بخو بریدهترین افراد، نمایندگان مجلساند؛ راه
- ↑ به من ایراد کردهاند که چرا در این دفتر مبارزهی مردم را در وقایع سیاسی ندیده گرفتهای، از مشروطیّت تا به امروز. من این مبارزه را ندیده نگرفتهام. به سکوت از آن درگذشتهام. چرا که اگر رهبری این همه مبارزه(با تمام ضایعاتش از حبس و کشتار و تبعید) درست بود، حال و روزمان اکنون بهتر از اینها بود. و البتّه که در این همه شکست حرجی بر مردم نیست، رهبری غلط این مبارزههاست که چنین عواقبی بار آورده.