برگه:Gharbzadegi.pdf/۱۲۴

این برگ هم‌سنجی شده‌است.
۱۲۲ غرب‌زدگی
 

پیرزن‌های خانواده که بر اثر گذشت عمر و تجربه‌ی سالیان، از هر چیزی مختصری می‌دانند و البتّه خاله زنکی‌اش را.

آدم غرب‌زده،‌هم از هر چیزی مختصر اطّلاعی دارد، منتها غرب‌زده‌اش را. باب روزش را. که به درد تلویزیون هم بخورد. به درد کمیسیون فرهنگی و سمینار هم بخورد. به درد روزنامه‌ی پر تیراژ هم بخورد. به درد سخنرانی در کلوپ هم بخورد.

آدم غرب‌زده، شخصیّت ندارد. چیزی است بی‌اصالت. خودش و خانه‌اش و حرف‌هایش، بوی هیچ چیزی نمی‌دهد. بیش‌تر نماینده‌ی همه چیز و همه کس است. نه این‌که «کوسمو پولیتن» باشد، یعنی دنیای وطنی، ابداً. او هیچ جایی است. نه این‌که همه‌جایی باشد، ملغمه‌ای است از انفراد بی شخصیّت و شخصیّت خالی از خصیصه. چون تأمین ندارد، تقیه می‌کند و در عین حال که خوش تعارف است و خوش برخورد است، به مخاطب خود اطمینان ندارد و چون سوء ظن بر روزگار ما مسلّط است، هیچ وقت دلش را باز نمی‌کند. تنها مشخّصه‌ی او که شاید دستگیر باشد و به چشم بیاید، ترس است؛ و اگر در غرب، شخصیّت افراد، فدای تخصّص شده است، این‌جا آدم غرب‌زده، نه شخصیّت دارد و نه تخصّص؛ فقط ترس دارد. ترس از فردا، ترس از معزولی؛ ترس از بی‌نام و نشانی، ترس از کشف خالی بودن انبانی که به عنوان مغز، روی سرش سنگینی می‌کند.[۱]


  1. در تأیید این مطالب، رجوع کنید به «ایران را از یاد نبریم» به قلم دوست عزیزم محمّد علی اسلامی ندوشن از انتشارات مجلّه‌ی یغما، اسفند ۱۳۴۰.