دیدیم که دموکراسی غربی متّکی به احزاب است و احزاب، تابع اقتصاد پیش افتادهاند؛ و گرنه بدل میشوند به دسته بندیهای سیاسی که ما فراوان داریم؛ و این دسته بندیهای حزم مانند ما اگر هم فرمایشی نباشند و چند روزه، یا اگر برای رسیدن به آب و علف درست نشده باشند، حتماً از صورت یک فرقه بیرون نیستند. فرقهای که چون دست گشادهای در عمل و در مبارزهی سیاسی ندارد( کلوپ نیست، روزنامهی آزاد نیست، اجازهی اجتماعات حزبی و خیابانی نیست) به خفیه بازی قناعت کرده است و به شهید نمایی و این فرقهها چه رنگ مذهبی داشته باشند، چه رنگ سیاسی، جز هستهی مقاومتی نیستند که شاید روزی بهکار آید؛ چون با مردم بریدهاند و دستشان در آتش نیست. راههای ارتباطشان با مردم بستهاست و نالهشان سرد است و حداکثر احتمالی باشند برای فلان سیاست خارجی، که لازم دارد به کار خود زمینهی محلّی و ملّی بدهد. اغلب کودتاها و رفت و آمد تند حکومتها در این گوشهی شرق، به نام همین فرقههاست؛ اگر به دست آن دستهبندیها نباشد امّا در حقیقت به کام فلان سیاست خارجی است.
به هر صورت آنچه مسلّم است، اینکه در چنین اوضاعی ما نمیتوانیم ادای دموکراسی غربی را ادر آوریم. نه مجاز به این تقلیدیم و نه در صلاحمان است. تظاهر تنها به دموکراسی غربی، خود یکی دیگر از نشانههای غربزدگی است. اگر یک وقتی بود که مالکها از دهات با کامیون و به اجبار، رأی دهندگان را پای صندوق میبرند، در ششم بهمن و انتخابات بعد از آن، دیدیم که صندوقِ رأی شهرها را صاف دم در وزارت خانهها و ادارات گذاشتند و بخش