سپردن اوراق غیربهادار، تعیین ارزش استخدامی تحصیلات به دست مردمی که فقط میتوانند خوراک آیندهی تشکیلات اداری باشند و برای ارتقا به هر مقامی، محتاج یک دیپلم اند؛ هماهنگی در کار مدارس نیست. مدارسی که از همه نوعش را داریم: مذهبیاش را و اسلامیاش را و ایتالیاییاش را و آلمانیاش را. مدارسی که نیمچه روحانی میپرورد و طلّاب علوم دینی. مدارس فنّی داریم، و حرفهای داریم و خیلی انواع دیگر؛ امّا هیچ جا ثبت و ضبط نیست که حاصل این همه تنوّع چیست؟ و این همه مدارس چرا هست؟ و چه میپرورد؟ و پروردههای هر کدام، پس از ده سال چه کارهاند؟ نفس تنوّع – اگر به معنی تقسیم کار و جواب دهنده به تنوّع و ذوق و سلیقه و توانایی و درک مردم باشد – بسیار مفید است و خود، آخرین علامت آزادی است؛ امّا تنوّع کار مدارس ما نوعی خودرویی است. همان یک دانه است که در هر زمینی جوری سبز میشود. دولتیها با ملّیها یک دنیا فرق دارند. ولایتیها با تهرانیها، همان برنامه است و مثلاً همان معلّم؛ امّا در این یکی، کلاسها هشتاد نفره است، در آن دیگری بیست و پنج نفره و همین جور و تازه در برنامهی مدارس، هیچ اثری از تکیه به سنّت، هیچ جاپایی از فرهنگ گذشته هیچ مادّهای از موادّ اخلاق یا فلسفه و هیچ خبری در آنها از ادبیّات، هیچ رابطهای میان دیروز و فردا، میان خانه و مدرسه، میان شرق و غرب، میان جمع و فرد! سنّتی که دیدیم چهطور بیجان افتاده، چگونه میتواند در برنامهی مدارس اثر کند؟ و خانهای که اساسش در حال فرو ریختن است چگونه میتواند شالودهای برای مدارس باشد؟ امّا به هر صورت، سالی در
برگه:Gharbzadegi.pdf/۱۵۰
این برگ همسنجی شدهاست.
۱۴۸ غربزدگی
