روسیهی شوروی و چین و ممالک شرق اروپا؛ امّا برای من، غرب و شرق، نه معنای سیاسی دارد و نه معنای جغرافیایی؛ بلکه دو مفهوم اقتصادی است. غرب، یعنی ممالک سیر؛ و شرق، یعنی ممالک گرسنه. برای من دولت افریقای جنوبی هم تکّهای از غرب است؛ گرچه در منتهی الیه جنوبی افریقاست و اغلب ممالک امریکای لاتین، جزو شرقند. گرچه آن طرفِ کرهی ارضند.
به هر صورت درست است که مشخصّات دقیق یک زلزله را باید از زلزلهسنج دانشگاه پرسید، امّا پیش از این که زلزلهسنج، چیزی ضبط کند اسب دهقان، اگرچه نانجیب هم باشد، گریخته است و سر به بیابان امن گذاشته و صاحب این قلم میخواهد دستکم با شامّهای تیزتر از سگ چوپان و دیدی دوربینتر از کلاغی، چیزی را ببیند که دیگران به غمض عین از آن درگذشتهاند. یا در عرضه کردنش، سودی برای معاش و معاد خود ندیدهاند.
پس ممالک دستهی اوّل را با این مشخصٌات کلّی و در هم، تعریف کنم: مُزد گران، مرگ و میر اندک، زِند و زای کم، خدمات اجتماعی مرتّب، کفاف موادّ غذایی(دست کم سه هزار کالری در روز)، درآمد سرانهی بیش از سه هزار تومن در سال، آب و رنگی از دموکراسی، با میراثی از انقلاب فرانسه.
و ممالک دستهی دوم را با این مشخصّات: (به تألیف و نشر مرتّب) مزد ارزان، مرگ و میر فراوان، زند و زای فراوانتر، خدمات اجتماعی هیچ، یا به صورت ادایی، فقر غذایی(دست بالا هزار کالری در روز)، درآمدی کمتر از پانصد تومن در سال، بیخبر از دموکراسی با میراثی از صدر اوّل استعمار.
واضح است که ما از این دستهی دومیم. از دستهی ممالک گرسنه و