برگه:Gharbzadegi.pdf/۱۷۱

این برگ هم‌سنجی شده‌است.
کمی هم از ماشین‌زدگی ۱۶۹
 

علاوه بر این‌ها توجّه کنیم به این نکته که احزاب در یک اجتماع دموکرات غربی، منبرهایی هستند برای ارضای عواطف مالیخولیایی آدم‌های نامتعادل و بیمارگونه – از نظر روحی – که به صف کشیده شدن روزانه پای ماشین و سر ساعت برخاستن و سر کار به موقع رسیدن و تراموای را از دست ندادن، فرصت هر نوع تظاهر اراده‌ی فردی را از آنان گرفته است؛ و نیز به خصوص اگر توجّه کنیم که احزاب فاشیست و انواع دیگر دسته‌های غلو کننده در اصول و تعصّب‌ورز در فروع، نهایت درجه‌ی دقّت را می‌کنند، در ارضای بیماری‌های همین آدم‌ها، از رنگی که سرخ سرخ برای پرچم‌هاشان انتخاب می‌کنند، تا علامت‌ها و نشانه‌ها و سمبل‌هایی که دارند، از عقاب و شیر و ببر که همه در حقیقت «توتم»های توحّش قرن بیستمی‌اند! و آدابی که هبرای ورود به جرگه‌ی خود و اخراج از آن دارند و رسومی که به جا می‌آورند؛ آن وقت متوجّه علّت‌العلل این بیماری‌ها و طرز مداوای آن‌ها یا مزمن نگه داشتن آن‌ها می‌شویم.

این‌ها هر کدام مشکلی از مشکلات غرب و اجتماعات مترقّی ماشین‌زده است که حلّ آن با خود عقلای آن اقوام!

ولی ما؛ این مایی که نه از دموکراسی خبری دارد و نه از ماشین، تا از «رژیمانتاسیون» اجباری آن درکی واقعی داشته باشد. خوش مزه این است که این ما، حزت و اجتماع فرمایشی هم دارد! ما به جای این‌که از راه ماشین به صف کشیده بشویم و بعد به حزب و اجتماع (دموکراسی) سوق داده بشویم و بعد همان صف‌ها را در سربازخانه‌ها بیاراییم. درست از ته، شروع کرده‌ایم: یعنی اوّل از راه سربازخانه‌ها (که تازه هرگز به کار جنگ نمی‌آیند، مگر