نمونهی دیگر این آدمسازی نوع جدید – یعنی از آدم عادی، قهرمان روی پرده ساختن – سرنشینان موشکهای فضاپیما هستند که تا دیروز زنهاشان هم جدّی نمیگرفتندشان، یا حتّی شوهر هم نکرده بودند؛ امّا امروز شهرهی آفاقاند؛ و در چه حال؟ در حالیکه دانشمندان سازندهی خود موشکها و کشف کنندگان اصلی سوختهای جدید، برای فضاپیمایی در گمنامی صِرف به سر میبرند. هم در روسیه، هم در امریکا. و چرا؟ چون اسم و رسم سازندگان موشکها، حتّی وجود بشری ایشان از اسرار نظامی است و فاش کردنی نیست؛ امّا آنکه موشک را سوار میشود؛ البتّه که از اسرار نیست، بلکه وسیلهی تحمیق خلایق است. شکافی است در یک جایی در این پهنهی یک دست و مبتذل که سرنوشت تودههای وسیع است، تا امیدی در دل ایشان بیفروزد که بله تو هم میتوانستهای سرنشین موشک باشی و الخ... و آن وقت چه عکس و تفصیلها، چه تمبرها، چه پیامها و چه پیزرها! و با چه مقدّماتی و چه تمهیداتی! غافل از اینکه او هم آدمی است مثل همهی آدمها با اندکی شجاعت بیشتر، یا اندکی شانس بیشتر. چون از سرنوشت آنها که در فضا سر به نیست شدهاند، بیخبریم. آخر از اسرار نظامی است! و به هر صورت، آیا گمان نمیکنید که فلان فضانورد، در عین حال که آدمی است مثل همهی آدمها و با تمام حقوق آدمی در این تجربهی فضانوردی چیزی یا شییی شده است در حدود یک خرگوش آزمایشگاه؛ این است کاهش بشری! خود حضرات هم پوشیده نمیکننند که بله فلان فضانورد چنین و چنان شجاعت و الخ و «آمادهی اینکه جان خود را در راه بشریّت فدا کند!» و من میگویم در راه ترقّی
برگه:Gharbzadegi.pdf/۱۷۸
این برگ همسنجی شدهاست.
۱۷۶غربزدگی