برگه:Gharbzadegi.pdf/۱۸۳

این برگ هم‌سنجی شده‌است.
کمی هم از ماشین‌زدگی ۱۸۱
 

فرهنگ، به خصوص مدد دادن است به شکستن دیوار هر مانعی که مرکز فرماندهی و رهبری مملکت را در حصار گرفته است و آن را انحصاری کرده است. غرضم «دموکراتیزه» کردن رهبری مملکت است؛ یعنی آن را از انحصار این و آن کس یا خانواده درآوردن. بیش از این نمی‌توان صراحت داشت. وظیفه‌ی فرهنگ، ریختن و شکستن هر دیواری است که پیش پای ترقّی و تکامل افراشته و مدد دادن است به آن طرف معادله‌های ذهنی و واقعی و انسانی که از آینده است؛ نه به آن طرفی که در حال زوال است و درخور روزگار ما نیست. فرهنگ و سیاست ما باید از قدرت‌های جوان و تند و محرّک، به عنوان اهرمی استفاده کنند که تأسیسات کهن را به همه‌ی سنگین باری‌شان به طُرْفَة‌العینی از جا برکند و از آن‌ها هم‌چون مصالحی برای ساختن دنیایی دیگر استفاده کند.

در این دوران تحوّل، ما محتاج به آدم‌هایی هستیم با شخصیّت و متخصّص و تندرو و اصولی. نه به آدم‌هایی غرب‌زده، از آن نوع که برشمردم. نه به آدم‌هایی که انبان معلومات بشری‌اند، یا همه کاره‌اند و هیچ‌کاره، یا تنها مرد نیکند و آدم خوب، یا سر به زیر و پا به راه، یا آدم‌های سازش‌کار و آرام، یا جنّت مکان و حرف شنو! این آدم‌ها بوده‌اند که تاریخ ما را تاکنون چنین نوشته‌اند دیگر بس‌مان است.

خوشبختی غرب در این است که از وقتی دایرة‌المعارف‌نویسانش کار خود را تمام کردند، دیگر احتیاجی به وجود این نوع حشرات که برشمردم ندارد یعنی دیگر نیازی ندارد به وجود عقل‌کل‌ها و معلّم اوّل‌ها و انبان‌های متحرّک