۴
نخستین ریشههای بیماری
چنین که از تاریخ برمیآید، ما همیشه به غرب نظر داشتهایم. حتّی اطلاق «غربی» را ما عنوان کردهایم و پیش از آن که فرنگیان ما را «شرقی» بخوانند.(مراجعه کنید به ابن بطوطهی «مغربی». یا پیش از آن، به جبل الطارق که منتهی الیه «غرب» اسلامی بود.) از صبحدم تمدّن اسلام، تا فروریختن ارزش هر انگارهای در مقابل سلطهی «تکنولوژی» ما همیشه در این سوی عالم، همچون مشتی از خروار کلّیّت یک تمدّن، دنیا را به انگارهی خود میشناختهایم و به اَنگهای خود نشان میزدهایم، پیش از اینکه دیگران همین کار را با ما بکنند. مگر نه اینکه هر زیری، بالایی دارد؟ و اگر یکی دو هزارهای پیشتر برویم و کلّیتر به دور و بر خود بنگریم – در همین ناحیهی ما خاورمیانه(!) – بودهاست که کلده و آشور و ایلام و مصر و یهود و بودا و زرتشت، در پهنهی گستردهای از درّهی سند تا درّهی نیل، قد برافراشتهاند و بنیانگذار آن چیزی شدهاند که جز آن، چیزی در چنتهی تمدّن غربی نیست. البتّه دور از تفاخر و تخرخر!