دربارهی تداوم تمدّن شهری – اگر مستثنایی را که در گذشتهی تاریخ در صحرای خوزستان میبینید، همچون شوش یا در صحرای مرکزی، همچون اصفهان و کاشان و ری... تنها بر اینها نمیتوان حکم کرد. بنای تاریخ گذشتهی ما به دوش پیها و ستونها و دیوارها و خانهها و بازارها نیست؛ چون هر سلسلهای که بساط خود را گسترد، اوّل بساط سلسلهی پیش را برچید. از ساسانیها بگیر که کن فیکون کردند آنچه را که از اشکانیها مانده بود، تا قاجارها که دوغاب کشیدند به در و دیوار هر چه بنای صفوی بود و تا همین امروزها که بانک ملّی ساختند برجای تکیهی دولت و وزارت دارایی، برجای خوابگاه کریمخوانی یا هر گوشهای مدرسه میسازند برجای مسجدها و امامزادهها.
من از این در عجبم که با این افقهای باز، چرا ما اینقدر تنگ نظریم. تنها در دو دورهی هخامنشها و صفویهاست که میبینی پدر و پسر به تکمیل بنایی میکوشند. در بقیّهی دورهها «هر که آمد عمارتی نو ساخت...» و چهجور؟ با مصالح عمارت درگذشتگان. تا آنجا که حتّی دیروز نیز سنگ مرمر مقابر مسلمانان را از ابرقو به کاخهای سلطنتی تهران میآوردند و به هر گوشهی مملکت که فرو بروی، میبینی که پی هر بنایی، سنگ قبر درگذشتگان است و مصالح هر پل کوچکی، سنگهای قلعهی قدیمی مجاور.
به این طریق بنای تمدّن نیمه شهری ما، بنایی نیست که یکی پی ریخته باشد و دیگری بالاش آورده باشد و سومی زینتش کرده باشد و چهارمی گستردهاش و الخ... بنای تمدّن مثلاً شهری ما که مرکزیّت حکومتها را در
خود میپذیرفته، بنایی است تکیه کرده بر تیرک خیمهها و بسته به پشت زین