توجّه ما به اسلام نیز خود توجّهی به غرب نیست؟ جواب دقیق این سؤال را وقتی میتوان داد که بدانیم در متن رسوم متحجّر ساسانی چه ظلمها که بر مردم نمیرفته است.
شاید هم توجّه ما به غرب از این ناشی میشده است که در این پهن دشت خشک، ما همیشه چشم به راه ابرهای مدیترانهای داشتهایم. درست است که نور از شرق برخاست؛ امّا ابرهای بارانزا برای ما ساکنان فلات ایران همیشه از غرب میآمدهاند. در این توجّه به سرمنشأ ابر و آب و آبادانی، ما از بیابانهای جنوب و شمال شرقی نیز میگریختهایم. درست به عکس آنچه شمالیهای اروپایی را از سرما و رطوبت و یخبندان دیار خود به جنوب و دریاهای گرم میکشاند، تا به جست و جوی ادویهی نیروبخش برای اسافل اعضا، راه به افریقا و هند و امریکا بیابند و بیاید در دنبالش آنچه بعداً شکل استعمار حاد گرفت. این کشش دوجانبه در سراسر تاریخ تمدّن بشری هویداست.
ورود آریاها به ایران، خود یکی از همین دلزدگیها از شمال و از یخبندان «و رجم کرد» و «آریاویج» بودهاست. گرچه اندکی جسارتآمیز است؛ امّا به گمان من اگر روسها را نیز دستی به دریاهای گرم میبود و عاقبت میتوانستند روزی خواب پطر کبیر را تعبیر کنند و اگر میتوانستند به قیمت غارت مستعمرات جنوبی و جنوب شرقی سرزمین فعلی خود، مزد و بیمه و تقاعد کارگران پطرزبورگ و بادکوبه را تا حدود دستمزد کارگران منچستر و لیون بالا ببرند و اگر مجبور نبودند تا چشم کار میکند به سیبری و برف و
یخبندانش بسازند، یا به ترکستان و ریگ روانش، در ۱۹۱۷ چنان انقلابی