گمان نکنید که به دفاع از ترکان عثمانی برخاستهام؛ نه. میخواهم بگویم که بر اثر این نزاعهای خالی از حماسه و خونین محلّی و بر اثر کم خونی ناشی از آنهاست که ما خاور میانهایها، امروز به چنین روزگاری گرفتاریم. میخواهم ببینم که آیا مورّخان ریش و سبیلدار ما حق دارند یا نه که از آن سیاست تفرقهی دینی دفاع کنند؟ شاید راست باشد که اگر عثمانیان، پیروز میشدند، یا اگر صفویان، در زیر لوای تشیّع، ساز جداگانهای نمینواختند، ما اکنون ولایتی از ولایات خلافت عثمانی بودیم. ولی مگر نه این است که اکنون ولایتی از ولایات دست نشاندهی غربیم؟ و باز مگر نه این است که از ابتدای نهضت اسلام، تا شش هفت قرن بعد، ما همین صورت را داشتیم و در حالی که ظاهراً ولایتی از ولایات خلافت بغداد بودیم، در لباس همان جزیی از کل بودن، چه کلّی از عالم اسلام را به دوش میکشیدیم؟ و باز مگر نه این است که حتّی در سیاهترین سالهای سلطهی امویان، باز ما بودیم که با تکیه به قومیّت و آنچه از ایرانی مآبی به اسلام داده بودیم، لوای سیاه عبّاسیان را از خراسان تا بغداد کشیدیم و رنگ و انگ تمدّن ایرانی را چنان به اسلام زدیم که هنوز هم
قتل هفتاد مسیحی را دارد و بر مبنای همین فتوا، در ظرف چند روز، چهل هزار شیعه در عثمانی قتل عام شد.» از صفحهی ۱۱۲، کتاب «سیمای آسیا»، به قلم رنه گروسه. که سه صفحه بیشتر اسم و رسمش را داده و فراموش نکنیم که دو برابرِ این سنّی در ایران کشته شد. و تأسّفآور این است که شنیدهام «مزار شهدا» را در اردبیل که گورستان عمومی بزرگان عسکر ایرانی در جنگ چالدران بوده است، چندی پیش خراب کردند و علی حسب المعمول به جایش «مدرسهی نوبنیاد» نهادهاند.