مستشرقان تازه کار، درماندهاند که چند درصد از تمدّن اسلامی را عواملی غیر ایرانی باید ساخته باشد؟
غرض از این همه، این است که سعهی صدر داشته باشیم و به این بنگریم که بر اثر چنان سیاستهای تفرقهانگیز و آتشافروزی خونین و بی حماسه و بی عاقبت – که به کمک زیر جلی محافل روحانی وقت و بهبه گویی سفرای مسیحی فرنگ که اختلاف شیعه و سنّی را دامن میزدند – دنبال شد چه بلاها که بر سر شرق آمد یا به سر همهی ما که غربیها، خاورمیانهای مینامندمان! و ما اکنون چه کم خونی مزمنی را از آن دوران به ارث بردهایم و ببینید نویسندهی فرنگی، از آن سیاست تفرقهانگیز و ضعیف کنندهی شرق، با چه بادی در آستین خود و چه شاخی در جیب ما حرف میزند! بله همان حضرت «رنه گروسه» است که میفرماید:
«این چنین است که ایران جای خود را در صف دولتهای بزرگ اداره کنندهی جهان مییابد. نخستین دلیلش روابط دربار اصفهان از طرفی با خان خانان مغول، و از طرف دیگر با قدرتهای غربی و این روابط با غرب، به خصوص از نظر تاریخ جهانی اهمیّت بسیار دارد. چرا که درست بر خلاف امپراتوری عثمانی، ایران را به صورت متّحد طبیعی عالم مسیحیّت درآورده است و به خاطر همین مأموریّت تاریخی است که سیّاحان بزرگ اروپایی قرن هفدهم، روی به دربار اصفهان نهادهاند، نخست برادرش شرلی، این ماجراجویان اعجابانگیز انگلیسی که دوستان شخصی شاه عبّاس شدند و سپس