مشروطیّت از زبان و قلم ملکم خان و طالباوف و دیگران...[۱] و تا آنجا که صاحب این قلم میبیند، این حضرات «مونتسکیو»های وطنی(!) هر کدام از یک سوی بام افتادند. و گرچه شاید همه در این نکته متّفق القول بودند و بفهمی نفهمی احساس میکردند که اساس اجتماع و ستّت کهن ما در قبال حملهی جبری ماشین و تکنولوژی، تاب مقاومت ندارد و نیز همگی به این بیراهه افتادند که پس «اخذ تمدّن فرنگی بدون تصوّف ایرانی[۲]»، امّا گذشته از این نسخهی نامجرّب کلّی هر کدام در جست و جوی علاج درد به راهی دیگر رفتند. یکی زیر دیگ پلوی سفارت را آتش کرد، دیگری به تقلید از غرب گمان کرد باید «لوتر» بازی در آورد و با یک «رفورم» مذهبی به سنّت کهن جان تازه دمید، و سومی دعوت به وحدت اسلامی کرد، در زمانی که قتل عام ارمنیان و کردها کوس رسوایی عثمانی را بر سر بازار دنیا کوفته بود. میبخشید که در لفّافه میگویم. جای صراحت نیست.
در آن صدر اوّل مشروطه علّت اساسی کار زعمای قوم، در این بود که
- ↑ در رسالههای «اسلام، آخوند، و هاتف الغیب»، «هفتاد و دو ملّت»، «رسالهی یک کلمه»، «سیاست طالبی»، «سیاحت نامهی ابراهیم بیک»، و الخ... و اغلب مبلّغ غربزدگی و کوبندهی خرافات به اسم مذهب. به عقیدهی من اینها جادّه صافکنهای غربزدگی بودهاند.
- ↑ عین جملهی ملکم خان است. از مجموعهی آثارش، چاپ محیط طباطبایی تهران، ۱۳۲۷. و نیز مراجعه کنید به «فکر آزادی» از فریدون آدمیّت، چاپ تهران ۱۳۴۰، که با مهارت خاصّی یک دسته از فراماسونها را میکوبد و یک دستهشان را تبرئه میکند. در حالی که به گمان من، فراماسونها همهشان سر و ته یک کرباسند.