گسترش یافتهاند و هیچ رستمی جلودارشان نیست. در حالی که روحانیّت بسیار به حق و به جا میتوانست و میبایست به سلاح دشمن مسلّح بشود و از ایستگاههای فرستندهی رادیو تلویزیونی مخصوص به خود – از قم یا مشهد – همچنان که در واتیکان میکنند، به مبارزه با غربزدگی، ایستگاههای فرستندهی دولتی و نیمه دولتی بپردازد. سربسته بگویم: اگر روحانیّت میدانست که با اعتقاد به «عدم لزوم اطاعت از اولوالامر» چه گوهر گرانبهایی را همچو نطفهای برای هر قیامی در مقابل حکومت ظالمان و فاسقان در دل مردم زنده نگه داشته، و اگر میتوانست ماهیّت اصلی این اولیای امر را به وسایل انتشاراتی(روزنامه، رادیو، تلویزیون، فیلم و غیره...) خود برای مردم روشن کند و حکم موارد عام را به موارد خاص بکشاند و اگر میتوانست با پا باز کردن به محافل بینالمللی، روحانیّت حرکتی و جنبشی به کار خود بدهد هرگز این چنین دل به جزییات نمیبست که حاصلش بی خبری صرف و کنار ماندن از گود زندگی است.[۱] بگذرم و به عنوان شاهد مثال، اشارهای بکنم به
- ↑ در فاصلهی چاپ اوّل و دوم این دفتر، کتابی منتشر شد به نام «مرجعیّت و روحانیّت» (دی ماه ۱۳۴۱، چاپ تهران، شرکت انتشار) با پرگویی مألوف روحانیّت. امّا حکایت کننده از شعور و آگاهی نسبت به این مسایل و مسؤولیّتها و با راه حلهایی. به خصوص در مقالات مهندس بازرگان، استاد دانشگاه و سیّد محمود طالقانی امام مسجد هدایت. که به جای مرجع تقلید واحد، نوعی شورای فتوا دهنده را پیشنهاد کرده بودند. و اگر بپذیریم که این دفتر با همهی نواقصش، نوعی پیشگویی کننده بود وقایع ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ را، من اکنون که یک سال از آن وقایع میگذرد این