کوشش میکنیم، سرانهی مصرف بنزین و نفتمان در سال، فقط دویست و پنجاه لیتر است. تازه با این همه چهار چرخهی قراضهای که در شهرها بنزین می خورند و تصادف پس میدهند[۱] و با این مقدار نفت، حتّی روزی یک اشگنه هم نمیشود پخت. آنوقت غربزدگی ایجاب میکند که همین روستاها را با این شرایط که شمردم، بیندازیم زیر لگد تراکتورهای جورواجور که به اعتبار پول نفت و اصلاً در مقابل صادرات نفتی، ناچاریم بخریم و آنوقت این تراکتور چه میکند؟ همهی مرزها و سامانهای اجدادی را به هم میزند. بیا و ببین چه کشتارها بر سر اینکه چرا این خیش کور قرن بیستمی از زمین «کِل مدولی» سه وجب تجاوز کرده و به زمین «کِل عبّاس علی» وارد شده. من از این برخوردهای خونین و با بیل سر شکافتنهای دهات، یک آرشیو درست کردهام برای یک قصّه؛ و تازه در چنین اوضاع و احوالی آخرین راه تحوّل را در دهات، تقسیم املاک دانستهاند! و گستردن طبقهی خرده مالک. یعنی هر زمین قابل کشتی را بدل کردن به تار عنکبوتی از مرز و سامانهای فردی، که هر ماشینی را در تار و پود خود خفه خواهد کرد و قدرت عمل را از آن خواهد گرفت و بعد هم بیا و ببین چه قبرستانی شده است مزارع مملکت برای قراضهی پوسیدهی این تراکتورها که نه ایستگاه تعمیراتی در دسترس دارند
- ↑ کلّ مصرف محصولات نفتی(غیر از قیر و دواهای شیمیایی مأخوذ از نفت) در سال ۱۳۴۲ در سراسر ایران، پنج میلیون «تن لیتریک» بوده است. تقسیم بر بیست میلیون نفر جمعیّت، میکند نفری دویست و پنجاه لیتر در سال، یعنی روزی نیم لیتر کمی بیشتر.