برگه:Gharbzadegi.pdf/۸۳

این برگ هم‌سنجی شده‌است.
جنگ تضادها ۸۱
 

که تا حدودی می‌گشته، درمی‌مانیم که چرا بازار فروش خوابید؟ چرا تجارت خارجی‌اش به خطر افتاد! غافل از این‌که تازه اوّل عشق است و پای ماشین به ده که باز شد و حسابی هم باز شد، نابسامانی‌های دیگر در پیش است. من خود همه‌ی بادآس‌های میان قائن و گناباد را دیده‌ام که خوابیده بودند. هم‌چون دیوان از اعتبار افتاده‌ی افسانه‌ها یا هم‌چون نگهبانان پیر به خواب رفته‌ی دهات و آبادی‌ها؛ و تنها در دزفول، با همه‌ی آجرکاری‌های زیبایش و شهرسازی نمونه‌اش، نزدیک به صد آسیاب را دیدم که همه خوابیده بودند. ماشین که پا به ده باز کرد، تمام ضمایم اقتصاد شبانی و روستایی را مضمحل خواهد کرد. یعنی هر چه صنعت محلّی و دستی است و چه بهتر، تا این همه چشم و دست و سینه‌ی جوانان روستا پای دار قالی خراب نشود که خانه‌ی اشرافیّت مزیّن باد. بزرگ‌ترین حسن پا باز کردن ماشین به مزارع و به دهات، نه تنها به هم زدن اجباری رسم ارباب و رعیّتی است و به هم زدن ادب کوچ‌نشینی و خانه به دوشی و ایلاتی و خان خانی، بلکه این هم هست که صنایع دستی و محلّی را یا از بین می‌برد و یا اگر نقشه‌ای بود و طرحی و برنامه‌ای حمایت کننده از آن‌ها، می‌تواند برایشان پول بیش‌تری بدهد و ارزش بیش‌تری. چون در صورت وجود برنامه‌های حمایت کننده، می‌تواند مزد را بالا ببرد، چون می‌تواند خریدار تازه برای صنایع دستی پیدا کنند، چون می‌تواند بازار گیوه را گسترده کند و الخ...

یک تضادّ دیگر: ابزار زندگی بدوی، از خیش و کرسی و گیوه و چراغ موشی گرفته، تا داسغاله و چرخ ریسه‌دار، قالی، طرز تفکّر بدوی هم می‌آورد. یا