آنچه اساسیتر است و نگفته مانده، اینکه مدارسهاهای ما «غربزده» میسازند. آدمهای همچون نقش بر آب میسازند. زمینههای آماده برای قبول غربزدگی تحویل میدهند. این است بزرگترین خطر مدارس ما و فرهنگ ما! طرح کلّی این آدمی را که از کارخانههای غربزده سازی ما در میآید، در فصلی جدا خواهم داد. آنچه فعلاً باید تذکّر بدهم این است که برخلاف رأی مورّخان ریش و سبیل دار ما، نهضتهای شعوبی سیاسی و مذهبی، ما را هیچوقت به جایی نرسانده است – غرضم نهضتهای غلو کننده در ملّیّت یا مذهب است و اگر هم رساندند، سنگ اوّل بنایی را گذاشتند که در دورهی صفوی کنگرهاش ساخته شد. یعنی در آن زمان بود که حکومت ملّی و مذهب – یعنی سلطنت و روحانیّت – در یک خرقه رفتند و هر کدام از یک آستین دست در آوردند.
در اوایل دفتر اشاره کردم که نتایج تاریخی و کلّی این همپالگی شدن چهها بود؛ و سربسته یادتان باشد که ما در دورهی ساسانی نیز چنین وضعی را داشتهایم که به قیام مانی و مزدک و عاقبت به ظهور اسلام انجامید؛ امّا امروز که آن خرقهی واحد دریده است و آن دو رقیب، هر کدام تشکیلات و سلام و سنن و مقرّرات جداگانهای دارند، کارمان از آن دوره نیز خرابتر شده است. به این صورت که امروز کار افتراق میان مذهب و رقیب اصلیش به آنجا کشیده که حکومتهایمان با تکیه به غربزدگی و با اصرار در تشبّه به بیگانگان، روز به روز بیشتر از پیش در راهی گام میزنند که پایانش جز بوار و انحطاط و افلاس نیست و از طرف دیگر مذهب، با تمام تأسیسات و آدابش تا