آنجا مال «سوکونی واکیوم» و تا آنجای دیگر مال «شل» و «بریتیش پترولیوم» و از اینجا تا آنجا هم مال «پان آمریکن» یا «آجیب مینراریا»!
این روزها دیگر ملّتها و زبانها و نژادها و مذهبها اگر نه تنها ملعبهای در دست شرق شناسان(!) باشند که خدمتشان خواهم رسید، دست کم مسایل آزمایشگاهیاند برای علما و دانشمندان و محقّقان.[۱] به خاطر این مسایل، هیچ کس در قرن بیستم شاخ و شانه نمیکشد؛ امّا اگر من و افغانی همدین و همزبان و همنژاد از حال هم بی خبریم، یا اگر رفت و آمد با هند و عراق، دشوارتر از نفوذ به پشت دیوار آهنین است، به این علّت است که ما قلمرو نفوذ این کمپانی هستیم و افغانی، منطقهی حیاتی آن دیگری. در چنین روزگاری که ما هستیم، سرحدّات ملّی هر چه بستهتر باشد و سنن نژادی هر چه بیشتر و غرورهای خام شاه و زوزکی هر چه جدّیتر و حلال و حرام مذهبی هر چه نافذتر، سیاهچال زندان ملّتها و مردمان گوتر؛ وگرنه کدام مرز و سامانی را میشناسید که در مقابل پپسی کولا نفوذناپذیرتر باشد؟ یا در مقابل رفت و آمد دلّالان نفت؟ یا در برابر فیلم «بریژیت باردو»؟ یا در مقابل قاچاقچیهای هرویین؟ یا در مقابل شرقشناسان مشکوک که دلّالهای رسمی استعمارند؟ بهترین نوع این مرز و سامانها را، یعنی عریانترین و ظاهر و باطن یکیترین آنها را، امروز در افریقا باید جست.
- ↑ اطلس زبانشناسی ایران و افغان را دو سه نفر دانشگاهی اهل سوئد تنظیم میکنند. خبر خوش؟ یا ناخوش؟ به هر صورت مال افغان تمام شد، ولی مال ایران هنوز ناتمام مانده است. به عللی که جایش اینجا نیست.