برگه:GrouhMahkoominKafka.pdf/۱۰۵

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

۱۰۳
فرانتس کافکا

کار همهٔ قسمتها بسیار رضایت بخش بود. افسر مثل اینکه چرخ معیوب غافلگیرش کرده باشد با مشت آنرا تهدید کرد و به رسم عذر خواهی از سیاح دستها را از هم باز نمود. و برای اینکه کار دستگاه را از پائین ببیند، با شتاب بزیر آمد. باز چیز دیگری بود که درست کار نمیکرد و او تنها کسی بود که به آن پی برده بود. دو باره بالا رفت و با هر دو دست چیزی را در خالکوب جابجا کرد. برای اینکه تندتر خود را بپائین برساند بجای بکار بردن نردبان بر روی میلهٔ برنجی سر خورد و برای اینکه در میان سر و صدای ماشین سیاح بتواند حرفهای او را بشنود دم گوشش با شدت خارق‌العاده‌ای فریاد زد: «طرز کار ماشین را فهمیدید؟ دارخیش شروع بنوشتن میکند. همینکه اولین نقش را بر پشت محکوم نگاشت قشر پنبه جسم را گردانده و آنرا آرام به پهلو میغلتاند تا قسمتی که هنوز دست نخورده مانده است به اختیار دارخیش در آید. ضمناً