را از کار باز داشت. در میان خاموشی که اینک برقرار شده بود محکوم را به زیر دارخیش جا دادند. زنجیرهایش را باز کردند و بجای آنها تسمهها را محکم کار گذاشتند لحظهٔ نخست این کار ظاهراً برای محکوم تا حدی آسایش بخش بود، آنگاه دارخیش کمی پائینتر آمد زیرا محکوم مردی لاغر اندام بود. همینکه نوک سوزنها به تن محکوم خورد لرزشی از روی پوستش گذشت. هنگامی که سرباز سرگرم بستن دست راست محکوم بود محکوم دست چپ خود را بالای گودال دراز کرد بیآنکه بداند به کدام طرف است ولی دستش بطرف سیاح دراز شده بود. افسر پیوسته به سیاح دزدیده نگاه میکرد گوئی اکنون که طرز ماشین یا لااقل چیزهای مهم آنرا توضیح داده بود میخواست از وجنات سیاح به اثری که اعدام در او میبخشد پی ببرد.
تسمهای که برای بستن مچها بود پاره شد. ظاهراً سرباز آنرا زیاد کشیده بود. افسر ناگزیر بکمک سرباز شتافت . سرباز تکهٔ تسمهٔ پاره شده را به او نشان داد.