ناپذیری دچار شده بود چشمها را بست و قی کرد. افسر برای اینکه دهن بند را از دهان محکوم بیرون آورد باشتاب وی را به عقب کشید، سپس سر محکوم را به سمت گودال گردانده او را بلند کرد. ولی دیگر کار از کار گذشته بود، قی بروی ماشین جریان داشت. افسر که سخت خشمگین شده بود، در حالی که میلههای برنجی را تکان میداد، قرقر کنان گفت: «همهٔ اینها تقصیر فرمانده است. ماشین مرا مثل طویلدای به کثافت میکشند.» با دست لرزان این پیش آمد را به سیاح نشان میداد: «من چه ساعتهای درازی کوشیدم به فرمانده بفهمانم که یک روز پیش از اعدام نباید هیچ جور خوردنی به محکوم داده شود. ولی تغییر فکر جدید به این حرفها اعتنا ندارد و طرفدار ترحم است. پیش از آنکه محکوم را باینجا بیاورند زنان پیرامون فرمانده به او تا گلو شیرینی خوراندهاند. کسی که در همهٔ عمر خوراکش ماهی گندیده بود حالا ببینید به او شیرینی بدهند! خوب، شاید بشود این را پذیرفت، من مانعی
برگه:GrouhMahkoominKafka.pdf/۱۱۳
این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
۱۱۱
فرانتس کافکا