برگه:GrouhMahkoominKafka.pdf/۱۱۴

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

۱۱۲
گروه محکومین

نمیبینم، ولی چرا به من یک دهن بند نو نمیدهند، سه ماه آزگار است که تقاضا میکنم؟ چگونه میتوان این نمد را که بیش از صد نفر مکیده‌اند و در دم مرگ گاز گرفته‌اند بی‌احساس نفرت در دهن گذاشت؟»

محکوم سرش را پائین انداخته بود. حالتش رضایت و آسودگی خاطر او را نشان میداد. سرباز با پیراهن محکوم ماشین را پاک میکرد. افسر به‌طرف سیاح آمد. نمیدانم سیاح از پیش چه احساسی کرده بود که گامی به‌عقب رفت، ولی افسر دستش را گرفته او را به کناری برد و گفت: «من میخواهم چند کلمه محرمانه با شما صحبت کنم، اجازه میفرمائید؟» سیاح گفت: «البته»، و با وضعی دقیق چشمها را بزیر انداخت.

افسر گفت: «این روش دادرسی و این اعدامی که ملاحظه کرده‌اید اکنون در این سرزمین هیچ هواخواه علنی ندارد. تنها نمایندهٔ آن منم و در عین حال من یگانه نمایندهٔ میراث فرماندهٔ سابق نیز هستم. من دیگر نمیتوانم فکر تکمیل این روش را بکنم، همهٔ نیرویم را بکار میبرم