برگه:GrouhMahkoominKafka.pdf/۱۳۷

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

۱۳۵
فرانتس کافکا

را برداشت و بالای نردبان رفت و با احتیاط هر چه تمامتر آنرا درون خالکوب قرارداد، ظاهراً چرخها را نیز از سر تا ته تغییر وضع داده مرتب کرد. این کار بسیار دشواری بود. گویا چرخهای بسیار ریزی در خالکوب وجود داشت و افسر نیز در وارسی آنها آنقدر دقت بخرج میداد که گاهی سرش درون خالکوب کاملا ناپدید میشد.

سیاح از پائین جریان کار را همچنان دنبال میکرد. گردنش خشک شده بود. نور خورشید در آسمان آنقدر تند بود که چشمهای سیاح درد گرفته بود. سرباز و محکوم هر دو سرگرم کار بودند. سرباز با سرنیزهٔ خود پیراهن و شلوار محکوم را که در گودال افتاده بود بدر آورد. پیراهن به طرز وحشت آوری کثیف شده بود. محکوم آنرا در آب تشت شست و همینکه پیراهن و شلوار را بتن کرد سرباز و او نتوانستند از خنده خودداری کنند زیرا این لباسها سراسر از پشت به دو قسمت شکافته شده بود. گوئی محکوم خود را به سرگرم کردن سرباز ملزم میدید، زیرا به دور او، که روی زمین