برگه:GrouhMahkoominKafka.pdf/۱۴۰

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

۱۳۸
گروه محکومین

مانع شود. اگر – در پی اقدامی که سیاح خود را از آن ناگزیر میدید – حقیقةً میخواستند روشی را که افسر بدان اینهمه دلبستگی داشت از میان بردارند افسر کاملا حق داشت که چنین رفتاری بکند. اگر سیاح نیز بجای وی میبود جز این نمیکرد.

سرباز و محکوم اول از این وقایع چیزی سر در نمیآوردند، در اوان کار حتی به آن توجه هم نداشتند. محکوم بسیار شاد بود که دوباره به دستمالهای خود رسیده است. ولی شادیش دیری نپائید زیرا سرباز با حرکتی تند و پیش‌بینی نشده آنها را از دستش قاپید. حالا محکوم در صدد بود که دوباره دستمالها را که در زیر کمر بند سرباز پنهان بود از آنجا بیرون بکشد ولی سرباز آنهارا به دقت میپائید. بدین ترتیب بین آنها کشمکشی که نیمی صورت شوخی داشت در جریان بود. فقط وقتی دقتشان به سوی افسر جلب شد که افسر کاملا لخت شده بود. بخصوص محکوم که یک تغییر وضع کلی را از پیش احساس کرده بود حیران به نظر میرسید. آنچه به سرش آمده بود اکنون