برگه:GrouhMahkoominKafka.pdf/۲۲

این برگ هم‌سنجی شده‌است.

۲۰
پیام کافکا

۱۹۱۱ با «ماکس برود» برای مدت کوتاهی به پاریس میرود و سال بعد ویمار Weimar را بازدید میکند. درین زمان برومندترین دورهٔ کار ادبی اوست، در یک شب داسنان «فتوی» را مینویسد، بعد رومان «امریکا» را در دست میگیرد و داستان بزرگ «مسخ» را بپایان میرساند. ضمناً با دختر آلمانی .F.B مهرورزی میکند. اما موضوع زناشوئی را به امروز و فردا میاندازد و بالاخره پس از پنج سال عشقبازی، نامزدی را پس میخواند. رومان «دادخواست» و «گروه محکومین» را پیش از ۱۹۱۴ نوشته است. در موقع جنگ چون کارمند دولتی بوده اورا به جبهه نمیفرستند. در ۱۹۱۵ جایزهٔ ادبی فونتانه Fontane preis را دریافت میدارد. در ۱۹۱۶ گویا در اثر کشمکش و یا رسوائی که «ماکس برود» سربسته بآن اشاره میکند، مدتی خانهٔ پدری را ترک کرده در کوچهٔ «کیمیاگران» پراگ منزل جداگانه میگیرد و با دریافت ماهیانهٔ ناچیزی بسرمیبرد. در آنجا ناخوش میشود و سل سینه در او پدیدار میگردد. در ۱۹۱۷ کافکا خون قی میکند و چندین سال کابوس مرگ پیشرس در جلو چشمش بود. در سالهای آخر زندگیش، نزدیک برلین گوشه نشینی اختیار کرد تا سر فرصت بنوشتن بپردازد و ضمناً در آنجا دورهٔ کوتاهی عشقبازی با دورا دیمانت Dora Dymant دختر یهودی لهستانی داشت. سالهای قحطی بعد از جنگ برلین ضربت آخررا باو زد. خوراک کمیاب بود، بیماری سل شدت کرد، به اطریش برگشت و در ۳ ژوئن ۱۹۲۴ بسن ۴۱ سالگی در آسایشگاه مسلولین نزدیک وینه بطرز دردناکی از سل گلو در گذشت.