کافکا در زندگی خود تنها یک کتاب بچاپ رسانید و در بستر مرگ نمونههای چاپخانهٔ کتاب دومش را تصحیح میکرده است. سه سال پیش از مرگش، از «ماکس برود» خواهش میکند تمام آثار دست نویسش را که نزد او بوده و شامل «دادخواست» و «قصر» و «دیوار چین» میشده است بسوزاند و پیش از مرگ چهار کتابچهٔ کلفت از نوشتههای خود را خود سوزانیده است. اما برود بحرف او گوش نداد. کافکا بجز چند متن که بنظرش کامل میآمد همهٔ آثار ناتمام خودرا محکوم کرد و ترجیح داد پشت سرش چیزی جز خاموشی نگذارد. این نویسنده احتیاج به صحنهسازی برای شهرت پس از مرگ نداشت که چنین وصیتی نکند. در انزوای کاملی که میزیست فراموش کرده بود که برای خود خواننده پیدا بکند. شاید کافکا آرزو میکرده مانند رمزی از چشم اغیار پنهان بماند و بطور اسرارآمیز ناپدید بشود. اما این پردهپوشی سبب رسوائی او شد و این رمز باعث افتخارش گردید.
آثاری که از کافکا بازمانده سه رومان مفصل: «دادخواست» «قصر» و «امریکا» و مقداری داستانهای کوتاه و معماها و کلمات قصار و روزنامهٔ شخصی و اندیشههای پراکنده و چند مقالهٔ انتقادی و چند نامه است. ولیکن آثار ادبی او بیشتر ناتمام مانده است. شرح حال مفصل کافکا بقلم «ماکس برود» نوشته شده و چند شرححال کوتاه بقلم فایگل F.Feigl نقاش و معشوقهاش «دورا دیمانت» و دیگران وجود دارد.