برگه:GrouhMahkoominKafka.pdf/۳۲

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

۳۰
پیام کافکا

باشد مگر به نیروی خود برای اینکه بتواند سرنوشتش را تعیین بکند. زیرا شیرازهٔ همهٔ وابستگی های سنتی از هم گسیخته است و برای اینکه دوباره به وجود بیاید، باید شالده‌اش بموجب اصول و انگیزهٔ دیگر ریخته شود.

کافکا برای دنبال کردن آزمایش خود گوشه‌نشینی اختیار می‌کند و دیگر آفتابی نمیشود. در یادداشتهای خود مینویسد: «بیشتر اوقات باید تنها باشم، آنچه کامیابی بدست آورده‌ام از دولت سر تنهائی است.» از سروصدا و جنجال گریزان است زیرا اورا بیاد زندگی میاندازد. در سال ۱۹۱۳ نوشته: «سالهای اخیر روزی بیست کلمه با مادرم حرف نزده‌ام، و به پدرم فقط سلام کرده‌ام. اما بی‌آنکه میانمان شکرآب باشد با خواهرانم و شوهرشان هیچ گفتگو نکرده‌ام.» بعد حتی از بازدید دوستش دکتر برود هم رو پنهان کرده و با هیچکس حرف نزده، چون عمداً میخواسته همه را دشمن خود کرده باشد و تمام نیرویش را برای رسیدن به مقصود بکار ببرد: «من دیوانه‌وار پلها را از هر سو ویران خواهم کرد! همه را دشمن خودم میکنم و با کسی گفتگو نخواهم کرد.» روش او خودداری سخت از نوشتن و امید داشتن است: «آسمان گنگ است، فقط برای کرها پژواک دارد.» زندگی جاودان در دسترس کسی نیست. زندگی روی زمین: «بیابان معنوی» است که در آنجا: «لاشهٔ کاروان روزهای گذشته و آینده» رویهم تل‌انبار میشود: «باید سری که پر از کینه و بیزاری است روی سینه خم کرد.» و باید پائید