دیگر به آمدنش نیازی نیست. او یک روز بعد از روز موعود خواهد آمد، نه روز آخر بلکه فرجامین روز خواهد آمد.» از اینفرار آیا الوهیتی که میجویند وجود دارد؟ آیا این عالیترین سراب نیست که کافکا ناگزیر است از آن چشم بپوشد؟ در صورتیکه زندگیش را آتش زد برای اینکه الوهیت را پیدا کند و کامیاب نگردید. آیا دلیل این نیست آنهای دیگر که میپندارند آنرا بدست آوردهاند یا بیرحمانه گول خوردهاند و یا میخواهند دیگران را بفریبند؟ زیرا هرگز آزمایش تا این اندازه ضمانت نشده بود و مطمئن نبود.– ضمانت وجودی که زندگی خود را رویش گذاشت تا مردمان دیگر را از کوشش بیهوده برهاند. روشفور مینویسد: «در اینجا نویسندهای نیست که بخواهد خواننده را سر بپیچاند و از گمراهی او تفریح کند، ولیکن با کسی روبرو هستیم که در کشمکش است: کافکا با اثرش بهم میآمیزد و دلهرهای که کتابهایش بما میدهد دلهره خود اوست، همچنین ناتوانی که از درک مقصود او حس میکنیم وابسته به ناتوانی میباشد که او در فهم منظور زندگی داشته است، با رومانهایش ما در جلو بنبست گیر میکنیم همچنانکه خود کافکا در جلو زندگی گیر کرده است.»[۱]
این زندگی و اثر بیاندازه دلیرانه که دنیای تاریک ما را پردهدری کرده ثابت مینماید دنیای روشنی که او «منفی» ترسناکش را داده، در آندنیا نیست و اگر هنوز وجود ندارد
- ↑ Rochefort, Kafka, Paris, p:203