برگه:GrouhMahkoominKafka.pdf/۴۷

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

۴۵
صادق هدایت

مسئولیت است. پس کسانی هستند که آرزومندند هرگز بدنیا نمیآمدند و حال که آمده‌اند، هر چه زودتر فاصلهٔ میان تولد و مرگ را بپیمایند. ازین لحاظ فلسفهٔ کافکا شبیه عقیده فرقهٔ کاتارها Catharea (فرانسویان مانوی در قرن سیزدهم) میباشد که معتقد بوده‌اند زندگی روی زمین یک‌جور نفرین الهی است و فقط مرگ میتواند موجودات را ازین قید برهاند.

از اینقرار دیده میشود که تازگی اثر کافکا نه تنها مربوط به مسائل «حقیقی» است که از دنیای ما میگیرد، بلکه کنایه‌هائی که روش زمانه باو الهام میکرده بصورت افسانه در میآورد. همه چیز طوری جور میشود مثل اینکه سراشیب تخیل شوم کافکا متناسب با سرازیری فاجعه‌انگیز زمان ماست. تجدید کافکا در کنایه‌ها و تصویرها نیست و نه در خواهشهای خاموش و سمج روانشناسی آن که پیش از تصویر به وجود آمده است. همبستگی فکر او با دنیای ما آشکار است، نه تنها برخورد در صورت ظاهر رخ داده، بلکه خیلی دورتر رفته و مربوط به محرک اصلی میشود.

چیزیکه غریب است، مسائلی که طرف توجه کافکاست و جزء جدائی ناپذیر روحیهٔ جدید بشمار میرود، داستایوسکی نیز همین مطالب را با زبان دیگری پرورانیده است. برخورد این دو مرد ناگهانی نیست و پیام هر دو آنها از یک «زیر زمین» بما میرسد. شاید برخی این پیشگوئی ژرف دورهٔ ما را در اثر ناخوشی بدانند