برگه:GrouhMahkoominKafka.pdf/۴۹

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

۴۷
صادق هدایت

زمانهای کهن تصور کند. هر گاه میخواهد آدمهای امروز را بشناساند موجودات ناقص‌الخلقه، نیمه آدم و نیمه جانور، Odradek یا ماشینهای خودکار و شمپانزه و موش کور و سنگ و حشره را بعنوان انسان کنونی معرفی میکند. یکجور محکومیت در دوران ناکسی است که شالده‌اش بدست آدمکهای بوزینه صفت ریخته شده است. سگ با خود میگوید: «دانش از جائی سرچشمه میگیرد که ما امروز ردش را گم کرده‌ایم.» کافکا اغلب در پوست جانوران میرود و خودش را بجای آنها میگذارد و شکنجه‌های بی‌سابقه را طی کرده جزئیات حالات آنها را گزارش میکند. در همهٔ این حالات سرنوشت تبرئه نمیشود. نتیجهٔ زهرآگین او به آداب و رسوم و قوانین جامعهٔ بشر برمیگردد. شورش او بی‌صداست و برای همین از جا در میکند. تمام حالات «حیوانی» در زیر فاجعهٔ عمومی عدم شناسائی کون نشان داده شده است. مانند کسیکه در داستان «دیوار چین» با چشمهای براق خیره پیام شهریاری را میآورد: «پیام برای شما فرستاده شده. شما اینجا هستید، پیام هم اینجاست. تنها انتقال آن دشوار است، امیدی نیست که هرگز پیام را دریافت کنید.» و از اینقرار پیامی که بغپور در بستر مرگ به پیامبر داده هرگز بمقصد نمیرسد. بغپور مرده در صورتیکه چشم براه فرمانش هستند!

آنچه کافکا جستجو میکند، برای آزادی خود و دیگران از قید بندگی و بردگی است. در نوشته‌هایش اغلب تقاضای گنگی از او میشود. در میان واحه نمایندهٔ شغالها باو میگوید: «من از همهٔ شغالها