برگه:GrouhMahkoominKafka.pdf/۵۵

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

۵۳
صادق هدایت

پیش‌آمدهای معمولی زندگی اغراق آمیز جلوه مینماید. وقایع طوری جور میشود و با سردی و خشونتی مطرح میگردد که تأثیر آن در خواننده حتمی است. انگار اشخاصی که معرفی میکند و پیش آمدهائی که شرح میدهد نمیتوانست جور دیگر باشد، نمیشود چیزی به آنها افزود و یا از آنها کاست. پیش‌آمدها بهم پیوستگی ندارند ، علت آنها را نمیگوید و توضیح نمیدهد و این از مشخصات کافکاست که ظاهراً برخلاف راه و روش معمولی ادبی میباشد و در عین حال مزاح را با موضوعهای دردناک میآمیزد و زمانی مسائل زمینی و ماوراء طبیعی یکی میشود. موضوع تشبیه و کنایه در میان نیست، بلکه حقیقت انسانی است که با تمام وجود خودمان حس میکنیم و در برابر مطالب تازه و نامعهودی قرار میگیریم. شروع رومانهایش چنان مبتکرانه است که بدون صحنه‌سازی و پرچانگی با یک جمله خواننده در قلب موضوع وارد میشود.

مثلا در آغاز رومان «دادخواست» میگوید :«حتماً به ژوزف ک... بهتان زده بودند، چون بی آنکه خطائی ازش سر زده باشد، یک روز صبح بازداشت شد.»

شروع رومان «آمریکا» از اینقرار است، «کارل روسمان شانزده ساله بود که از طرف خانوادهٔ تنگدستش به آمریکا فرستاده شد، زیرا کلفتی فریفته بودش و از او باردار شده بود.»

در داستان «مسخ» مثل اینست که قهرمان اصلی ناگهان از حالت نیمه‌خواب و نیم‌کرختی به خود میآید: «یکروز صبح همینکه