برگه:GrouhMahkoominKafka.pdf/۶۲

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

۶۰
پیام کافکا

خفا کشیده باشد. همهٔ آنها یکجور شبح هستند، زیرا سیما و اندام و وزن آنها را نمیدانیم. – اما سایه‌هائی هستند که قصدی دارند، اراده‌هائی هستند که نشو و نمو میکنند، ثبت مینمایند، میسنجند و نتیجه میگیرند. حتی علامت اول اسم هم برای آنها زیاد است. چون درین منطقه‌های قطبی، در دنیائی که فقط یک پر کاه در دست است و «بسیاری از ما به مدادی که روی آب است چسبیده‌ایم و گمان میکنیم که دستگیری داریم در صورتیکه غرق شده‌ایم و خواب نجات را میبینیم.» چطور میشود هنوز اسمی روی خودمان بگذاریم؟ درین منطقه‌ها همه چیز پاک میشود، رمقش میرود و رنگش میپرد و بیک پرتو لغزنده بند است مانند: «سایهٔ خود آدم که در آب زیر پا بیفتد» دیگر چیزی وجود ندارد. حرف اول ک... نشان آخرین درجهٔ خاکساری و فروتنی است.

ارادهٔ نابود کنندهٔ کافکارا نمیتوان نادیده انگاشت. هرگاه دو نامه‌ای را در نظر بگیریم که در آنها وصیت کرده همهٔ آثار و نوشته‌هایش را «بدون استثناء و بی‌آنکه بخوانند» بسوزانند، چنین بر میآید که آرزوی نابودی کامل شخصیت خود را داشته است. ایمان استواری که به نفی و پوچی همه چیز داشته، اثر خود را نیز بنظر پوچ و هیچ و دود مینگریسته است. او نمیخواسته مانند صوفیان با وجد و شادی سرشار بال و پر بگشاید و بخواند: «پس عدم گردم عدم چون ارغنون!» و بسوی نیستی بشتابد، بلکه آرزوی شب جاودان را میکرده بی‌آنکه از رهگذر خود روی زمین اثری بگذارد. انگار که روی شن چیز