این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
۸۸
گروه محکومین
تاکنون افسر بهیچوجه متوجه بیاعتنائی سیاح نشده بود ولی اینک بهعلاقهای که سیاح رفته رفته از خود نشان میداد توجه داشت، بهمین جهت در میانهٔ توضیحات خود درنگی کرد تا سیاح سر فرصت ماشین را ملاحظه کند. محکوم از سیاح تقلید میکرد، چون نمیتوانست دست خود را مقابل آفتاب بگیرد باچشمهای نیمهباز ببالا مینگریست.
سیاح گفت: «و همین که محکوم دراز کشید؟» و روی صندلی به پشت تکیه داده پاها را روی هم انداخت.
افسر کلاهش را کمی بالا زده گفت: «بله»، و دستش را به چهره سوزان خود کشید. «حالا، دقت کنید؛ بستر مانند خالکوب دارای باتری الکتریکی مخصوصی است که آنرا برای خودش مصرف میکند. خالکوب دارخیش را بکار میاندازد. همین که محکوم را بستند بستر به جنبش در میآید و از تکانهای خیلی کوتاه ولی تند، میلرزد جهت تکانها در یک آن، هم به بالا و هم به پهلو