برگه:HekmatSoqratAflaton.pdf/۱۳۱

این برگ هم‌سنجی شده‌است.
—۱۲۷—

داری که اوتوفرون در این مسائل دانشمند است بدانکه عقاید منهم درست است و از اینکه مرا بداوری بکشی دست بدار واگر تصدیق نداری نخست بر او که استاد منست دعوی کن و بگو او پیران را یعنی مرا و پدر خویش را فاسد میسازد مرا بتعلیمات خود از راه در میبرد و پدر خویش را از رفتاری که با او میکند و نسبت آدمکشی که باو میدهد بحال تباه می‌اندازد و اگر ملیطوس این سخن را نپذیرد و از دعوای بر من بجای تو دست برندارد هر آنچه را بشخص او میخواستم بگویم در پیشگاه محکمه خواهم گفت..

اوتوفرون – آری ای سقراط اگر او بر آن شود که مرا متهم کند گمانم این است که بزودی عیب او را در مییابم و محکمه با او بیشتر کار خواهد داشت تا با من..

سقراط – شک ندارم ای دوست گرامی، و بهمین جهت است که میخواهم شاگرد تو شوم چون میدانم که نه آن ملیطوس و نه کس دیگر از تو چیزی در نمییابند و حال آنکه از من چنان بخوبی و آسانی چیز دریافته است که مرا بیدین خوانده است. بس ترا بخدا بر من هویدا کن که در کنار آدم‌کشی و در هر باب دینداری چیست و بیدینی کدام است، چون آنرا باین خوبی میدانی و خود گفتی. آیا بگمان تو آنچه بواسطهٔ او عمل را دینداری میگویند یکی نیست؟ و آیا عمل بیدینی همه وقت ضد عمل دینداری نیست و بنابراین آنهم همه وقت یکی نیست؟ آیا راست نیست که آنچه را باید بیدینی خواند همیشه یک چیز

اوتوفرون – البته راست است.

سقراط – پس بگو دینداری و بیدینی را چگونه تعریف میکنی؟

اوتوفرون – من میگویم دینداری همین کاری است که من میکنم و آن اینست که خواه آدم کشی، خواه هتک حرمت، یا کاری از این قبیل باشد مقصر را تعقیب کنند اگرچه پدر یا مادر یا هرکس باشد و اگر نکنند بیدینی است و درست توجه کنی که من بچه دلیل محکم این حکم را میکنم