برگه:HekmatSoqratAflaton.pdf/۱۴۲

این برگ هم‌سنجی شده‌است.
–۱۳۸–

است و این دو امر با هم بکلی متفاوتند یکی پسندیده است چون آنرا میپسندند دیگری پسندیده است چون ذاتش درخور پسند است. بنابراین ای اوتوفرون چون از تو خواستم که دینداری را برای من تعریف کنی چنین مینماید که نمیخواهی حقیقت را بر من نمودار سازی و بامری عارضی اکتفا میکنی که چنین افتاده است که آنچه دینداری است پسند همه خداوندان است اما از ذات او چیزی نگفتی. پس بیا و از پرده‌پوشی دست بدار و از آغاز بگیر و بگو در حقیقت دینداری چیست و باین اندیشه مباش که پسند خداوندان است یا عوارض دیگری با او همراه است چون گفتگو در این نیست کاری کن که من دریایم که آنچه دینداری یا بیدینی است ذاتش چیست.

اوتوفرون – براستی ای سقراط نمیدانم چه بگویم همه پیشنهادها گرد ما میگردند و هیچیک پابرجا نمیمانند.

سقراط – یعنی ای اوتوفرون که سخنهای تو همه مانند کارهای دیدلوس است که نیای من است[۱] اگر این سخنان را من گفته بودم و پیشنهاد میکردم تو میتوانستی سربسر من بگذاری و بگوئی تو چون از آن نژاد هستی سخنانی میبافی که همواره میگریزند و بجای خود نمیمانند اما چون این پیشنهادها از تست باید قسم دیگر سربسر بگذاریم چون حقیقت اینست که پابرجا نیستند و تو خود تصدیق میکنی.

اوتوقرون – گمانم اینست اکنون هم این سخن را میتوان گفت زیرا اینکه سخنان ما پابرجا نیستند و گرد ما میچرخند گناه من نیست و من ترا


  1. Dédale از اشخاص افسانه‌ای یونان است بسیار هنرمند بوده و سرگذشتی مفصل دارد. عمارتی ساخته بود که هرکس آنجا میرفت همواره میچرخید و راه بیرون رفتن نمییافت. از هنرهای دیدلوس مجسمه‌سازی بوده و چون پدر سقراط هم مجسمه‌ساز بود از اینرو میگوید دیدلوس نیای من است.