آیا کسی هست که به قوای ملکی قائل باشد و وجود ملک را منکر شود؟
ملیطوس – البته چنین کسی نیست.
سقراط – چقدر ممنونم که عاقبت جواب دادی اگرچه میل نداشتی و قضاة ترا مجبور کردند. باری تو مدعی هستی که من بقوای ملکها و وجود آنها قائلم و این مسئله را اقرار داری و در ادعانامهات قسم یاد کردی و قول بملائکه کهنه یا نو را بمن نسبت دادی پس من وجود ملائکه را باور دارم آیا چنین نیست؟ بلی چنین است و سکوت ترا موجب رضا میدانم، مگر نه اینست که ما ملکها را ارباب انواع میدانیم یا فرزندان ارباب انواع میشماریم؟
ملیطوس – آن چنین است.
سقراط – پس چون باقرار تو من بملکها معتقدم و آنها ارباب انواعند درستی قول من ثابت است که تو طرح معما کردهٔ و مرا دست انداختهٔ یکجا میگوئی بوجود ارباب انواع معتقد نیست، و از طرف دیگر نسبت اعتقاد بملک بمن میدهی و اگر هم ملکها فرزند ارباب انواعاند هرچند فرزند ناجنس باشند بنا بقولی که مادر آنها را حوریه یا بشر گفتهاند در هر صورت چگونه ممکن است کسی وجود فرزند ربالنوع را باور کند و خود ربالنوع را منکر شود این سخن در سخافت چنان است که کسی بگوید استر از اسب و خر متولد میشود اما اسب وجود ندارد. پس ای ملیطوس جز این نخواهد بود که تو این دعوی را یا برای آزمایش من برپا کردی یا قصدت نزاعجوئی و آزار بوده و بس، چه اگر کسی اندکی قوهٔ تعقل داشته باشد هرگز تصدیق نخواهد کرد که شخص معتقد بامور متعلق بارباب انواع و ملائکه باشد و وجود ملائکه و ارباب انواع را نفی کند، و من ای آتنیان بیش از این محتاج بدفاع نیستم و همین اندازه که گفتم کافی است تا مبرهن شود که من گناهی