برگه:HekmatSoqratAflaton.pdf/۲۰۴

این برگ هم‌سنجی شده‌است.
–۲۰۰–

دست داده و حاضران همه این حال را داشتند گاهی لب‌خند میزدیم و زمانی اشک میریختیم مخصوصاً یکی از ما که اپولودوروس[۱] نام دارد. نمیدانم آن مرد را میشناسی و احوال او را میدانی.

خقراطیس – البته میشناسم.

فیدون – این احوال در او بیشتر نمودار بود و من نیز مانند همه یاران نهایت انقلاب را داشتم.

خقراطیس – چه کسانی در آنجا حاضر بودند.

فیدون – از آتنیان همین اپولودوروس بود با کریطوبولس و پدرش اقریطون و هرموگنس و اپیکنس و ایسخینس و انتیس‌تینس از اهل پیانیوس و اکنزیپوس و منکسنوس و بعضی دیگر حضور داشتند افلاطون گویا مریض بود.

خقراطیس – آیا از خارجیان هم کسی بود؟

فیدون – آری از طیبه سیمیاس از فیدوندس قیبس و از مگار اقلیدس و ترپسیون بودند.

خقراطیس – مگر اریستیپوس و کلبؤمبروتوس حضور نداشتند؟

فیدون – نه میگفتند آنها در اگنس میباشند[۲].

خقراطیس – دیگر که بود؟

فیدون – گویا همه را برای تو نام بردم.

خقراطیس – اکنون بگو چه گفتگوها کردید؟


  1. Appolodore از ارادت‌کیشان خاص سقراط بود وقتی که او را بزندان میبردند زاری میکرد و میگفت غصهٔ من این است که ترا بیگناه میکشند. سقراط آهسته دست بسر او کشیده تبسم‌کنان گفت ای دوست گرامی آیا می‌پسندی که گناهکار باشم و مرا بکشند؟
  2. تعرض این امر در اینجا نوعی از سرزنش است و نقل کرده‌اند کلبؤمبروتوس پس از خواندن این داستان چنان متألم شد که خود را بدریا انداخت.