برگه:HekmatSoqratAflaton.pdf/۲۰۶

این برگ هم‌سنجی شده‌است.
–۲۰۲–

زمان یکی از آنها روی نمود باید نگران بود که دیگری نیز میآید چنانکه گوئی یک سر است که دو تن دارد. گمانم این است که اگر ایسوفوس[۱] باین معنی برمیخورد داستانی برای آن میساخت و میگفت خداوند خواست این دو دشمن را با یکدیگر سازش دهد چون نتوانست هردو را بیک زنجیر بست و از آن‌روست که هرگاه یکی از آنها میآید دیگری از دنبال او میرسد. باری این است آنچه امروز من درمی‌یابم یعنی پس از رنجی که از زنجیر بپای من رسیده بود اکنون راحت آمده است.

قیبس در این‌جا سخن او را بریده گفت راستی بیادم آمد که کسانی و از جمله پریروز اونیوس از من سبب شعر گفتن تو را میپرسیدند و میگفتند با آنکه سقراط در عمر خود شعر نساخته بود چه شد که چون بزندان افتاد شاعر شد و حکایات ایسوفوس را بنظم درآورد و برای اپولون چکامه سرود اگر لازم میدانی که بپرسش اونیوس پاسخ داده شود خوبست مرا یاد دهی که چون بار دیگر بپرسد چه بگویم چون میدانم که خواهد پرسید.

سقراط جواب گفت راستی را برای او نقل کن و بگو من نخواستم با تو در شاعری همچشمی کنم چه میدانم این کاری بس دشوار است سبب این بود که میخواستم وسوسهٔ خوابهای خود را بدر کنم چه من در همه عمر یک خواب را باقسام مختلف دیده‌ام که همواره بمن فرمان داده می‌گفتند ای سقراط بفنون بکوش این فرمان را من تاکنون تحریض و ترغیبی دانسته بودم مانند آنکه رسم است در میدان ورزش بورزشکاران مینمایند، و گمان میکردم فرمانی که بمن داده میشود اینست که در شیوه و روش خود پابرجا بمانم و اشتغال بفلسفه را که کوشش من همه بر آن بوده است و مهمترین فنون میباشد از دست ندهم. پس از آنکه


  1. Esope حکیم یونانی که در احوال کمال شباهت به لقمان دارد اثری که از او مانده قصه‌های کوچکی که غالباً از زبان حیوانات نقل کرده است.