برگه:HekmatSoqratAflaton.pdf/۲۱

این برگ هم‌سنجی شده‌است.
–۱۷–

است و عجب اینکه آن فیلسوف دانا با این تواضع و تصدیق ببشری بودن علم خود یا اقرار بنادانی خویش خود را از جانب خداوند مأمور بتعلیم اصول مذکورهٔ در فوق و رفع خطایا و اصلاح اخلاق مردم خاصه هموطنان خود میشمارد و گاه میگوید فرشته‌ای دارم که مرا بوظایف من آگاه میسازد و گاه از ندای الهی سخن میراند و نزد مرد حکیم چه جای عجب است زیرا که بر بشر کور مغرور معلوم کنندهٔ عجز و نادانی او جز ندای الهی چه میتواند باشد. باری چون در این تعلیمات و مباحثات بیش از همه بایستی سوفسطائیان را مجاب نمود دانای آتنی بطرح مباحثهٔ ماهرانه‌ای محتاج بوده است و آن طرح را چنین ریخته که بیک رشته سؤال و جواب استادانه مقصود خود را بزبان مدعی جاری سازد تا مجال انکار نماند یا او را مجبور بگقتن نقیض ادعای خود گرداند و نظر عمیق‌تر در اختیار اینطریق آنست که سقراط علم و دانش را آموختنی از غیر نمیدانسته بلکه بطبع یافتنی میشمرده و میگفته است در تعلیم حقیقت نمیتوان عقیده‌ای را بکسی تحمیل کرد بلکه باید بفکر هر کس مدد نمود تا هر چه را قوهٔ دریافت آن دارد بفهم خود دریابد اما در این روش طبعاً در ضمن محسوس نمودن جهل و خطای هر کس نوعی استهزای ملیح نیز در کار داشته و گذشته از این کیفیت خواه تعمدی از جانب سقراط میبود یا نمیبود این سبک مباحثه و غلبهٔ معنوی ناچار موجب تخفیف و تحقیر حریف میشد و همین امر جزئی مردم نادان را که فوائد عظیمه و عزت تعلیمات حکیم را نمیشناختند از سقراط بی‌آزار بزرگوار رنجانید و دامنهٔ این رنجش و دشمنی باقدام برهلاک آن خیرخواه بزرگ کشیده هر چند باید گفت یکی دو نکتهٔ سیاسی و مذهبی نیر مزید علت گردید و توضیح این جمله بتفصیل ذیل است: