برگه:HekmatSoqratAflaton.pdf/۲۱۹

این برگ هم‌سنجی شده‌است.
–۲۱۵–

و اگر بدرستی دانسته شود که زندگان از مردگان میزایند همین فقره برای ما برهانی کافی خواهد بود وگرنه باید در پی براهین دیگر برآئیم۔ قیبس گفت چنین است. سقراط گفت برای آنکه راستی معلوم شود نباید تنها نوع بشر را ملاحظه کنیم بلکه باید جانوران و گیاهها و هرچه که زایش دارند نیز بنظر گیریم زیرا در آنصورت خواهیم دانست همهٔ آنها یک قاعده دارند یعنی از اضداد خود زائیده میشوند اگر ضدی داشته باشند چنانکه زیبائی ضد زشتی و داد ضد بیداد است و همچنین پس ببینیم آیا این مسئله ضروری است که چیزهائی که ضدی دارند از ضد خود برمیآیند. مثلا هرگاه چیزی بزرگ شود بالضروره باید پیش از آن کوچک بوده و از کوچکی ببزرگی برسد همچنین هرگاه چیزی کوچک میشود باید نخست بزرگ بوده آنگاه نقصان یابد و نیز توانا از ناتوان و تند از کند میآید و هرگاه چیزی بدتر میشود البته بهتر بوده و اگر نادرست‌تر گردد ناچار درست‌تر بوده است. گفت در این اشکالی نیست. گفت پس ای قیبس باندازهٔ مدلل شد که هر چیزی از ضد خود برمیآید. گفت آری درست است. گفت میان دو ضد حال متوسطی نیز هست که باید پیموده شود و از این بآن و از آن باین برسد چنانکه میان کوچکتر و بزرگتر حال متوسط کاهش و افزایش است و در گرد آمدن و پراکنده شدن و گرمی و سردی و همه احوال همین‌سان است و اگرچه همه‌وقت برای تعبیر این تغییرات لفظ و اصطلاح نداریم لیکن بتجربه می‌بینیم که در هر حال این امری ضروری است و چیزها از یکدیگر زائیده میشوند و برای رفتن از یکی بدیگری از حال متوسطی میگذرند.

قیبس گفت درست است. سقراط گفت آیا زندگی ضدی ندارد چنانکه خواب ضد بیداری است؟ گفت آری ضدّ زندگی مرگ است. گفت آیا این دو چیز از یکدیگر برنمیآیند و میان این دو ضد حال متوسطی نیست؟ گفت البته هست. سقراط گفت پس من تبدلات دو ضد اول را که برای