برگه:HekmatSoqratAflaton.pdf/۲۲۰

این برگ هم‌سنجی شده‌است.
–۲۱۶–

تو نام بردم و گذر کردن از احوال متوسط آنها را بیان میکنم آنگاه تو تبدلات دو ضد دویم را بنما. در خصوص خواب و بیداری من میگویم از خواب بیداری و از بیداری خواب برمیآید و گذر کردن از بیداری بخواب خواب‌رفتن است و گذر کردن از خواب ببیداری بیدار شدن آیا مطلب روشن نیست؟ گفت بخوبی روشن است. گفت اکنون تو تبدلات مرگ و زندگانی را بیان کن مگر نه مرگ ضد زندگانی است؟ گفت آری. گفت مگر نه این دو امر از یکدیگر برمیآیند؟ گفت چنین است. گفت از زندگی چه برمیآید؟ گفت مرگ. گفت از مرگ چه برمیآید گفت ناچار باید بگوئیم زندگی. گفت پس هر چه زنده است و زیست میکند از مرگ برمیآید و بنابراین نفوس ما بعد از مرگ در سرای دیگر موجودند؟ قیبس گفت باید چنین باشد. گفت اما احوال میانهٔ این دو ضد یکی محسوس است و میدانیم مردن است. گفت آری، گفت آیا برای مرگ نیز این خاصیت را قائل میشویم که تولید ضد خود را بنماید یا آنکه میگوئیم در این مورد طبیعت قاصر است؟ آیا ضروری نیست که مردن هم ضدی داشته باشد؟ گفت آری ضروری است.

پرسید ضد مردن چیست؟ گفت باز زادن. سقراط گفت آفرین یعنی بازگشت از مرگ بزندگی و بنابرین قائل میشویم که همچنانکه مردگان از زندگان میآیند زندگان هم از مردگان حاصل میشوند و این دلیل است بر آنکه روانهای مردگان جائی وجود دارند و از آنجا بزندگانی دنیا باز میگردند. قیبس گفت بنظرم این نتیجهٔ مقدماتی است که بر آن تسلیم گردیم گفت آری و بعقیدهٔ من تسلیم ما بر آن مقدمات بیوجه نبود چه اگر اضداد از یکدیگر برنمیآمدند و دور نمیزدند و امر تنها از مبدائی آغاز میکرد و بمنتهائی انجام می‌یافت و از منتها بمبداء باز نمیگشت عاقبت همه اشیاء یکسان میشدند و یک صورت میگرفتند و بالاخره زایش متوقف میگردید.