برگه:HekmatSoqratAflaton.pdf/۲۲۲

این برگ هم‌سنجی شده‌است.
–۲۱۸–

موافق شوی آیا باک داری از قبول اینکه تعلم جز تذکر چیزی نیست؟

سیمیاس گفت باک ندارم اما میخواهم مطلب را درست دریابم. آنچه را قیبس گفت تا یک اندازه فهمیدم و باور کردم اما دلائلی که تو میخواهی بیاوری بشنیدن آن مشتاقم. سقراط گفت، بشنو آیا مسلم نیست که کسی تا چیزی را نداند آنرا بیاد نمیآورد؟ گفت مسلم است. باز گفت این فقره نیز مسلم است که علم هرگاه بطریق مخصوصی دست دهد تذکر است و آن این است که چون کسی چیزی را به‌بیند یا بشنود یا بیکی از حواس دیگر دریابد گذشته از دریافت آن‌چیز که بحس او درآمده امر دیگری را هم بیاد آورد در صورتیکه راه دریافت این امر دوم غیر از امر اول باشد در این حال آیا نمیگوئیم آنکس نسبت باین امر دوم که بذهن او آمده تذکر پیدا کرده است؟ سیمیاس گفت نفهمیدم. گفت میگویم مثلاً شناختن یک طنبور غیر از شناختن یک آدم است. گفت البته. گفت آیا میدانی که عاشقان چون طنبوری یا جامه‌ای یا چیز دیگریرا که هنگام هم‌نشینی با محبوب بکار میبردند ببینند چه حالی برایشان دست میدهد؟ در دم از آن کسی که طنبور متعلق باو بوده یاد میکنند و این امر را تذکر میگوئیم چنانکه شخص چون سیمیاس را ببیند برحسب مناسبت بیاد قیبس می‌افتد و هزارها مثال مانند آن میتوان آورد و این تذکر مخصوصاً در مواردی دست میدهد که کسی چیزی را بواسطهٔ دور شدن از نظر یا بسبب طول مدت فراموش کرده باشد. سیمیاس گفت یقین است. سقراط گفت آیا ممکن نیست که چون کسی تصویر اسبی یا طنبوری ببیند متذکر آدمی شود؟ و آیا نمیشود که چون تصویر سیمیاس را بیند یاد از قیبس کند؟ گفت آری ممکن است. گفت بهتر آنکه چون تصویر سیمیاس ببینند یاد از خود سیمیاس میکنند. گفت شکی نیست. گفت پس دانسته شد که تذکر گاهی بسبب مانند است