اگر واقعاً آهنگ است تباین یعنی بیآهنگی نمیپذیرد. گفت اشکالی نیست. گفت بر همین قیاس اگر نفس براستی نفس است دارای رذائل نخواهد شد. گفت بنابر اصول و مقدماتیکه پذیرفتیم چنین میشود. فرمود موافق همان اصول نفوس همه جانوران باید در یک پابه از فضیلت باشند چون همه یکسان نفس هستند. گفت ظاهر اینست. پرسید اکنون چون قول بآهنگ بودن نفس منتج این نتایج میشود بعقیدهٔ تو چه صورت دارد؟ گفت بنظر من باطل است. سقراط گفت اکنون ای سیمیاس از تو میپرسم از کلیهٔ اجزای وجود انسان آیا بنظر تو چیزی جز از نفس فرمانده و آمر هست؟ گفت نه جز از نفس آمری نیست. فرمود آیا نفس در حال فرماندهی خود از خواهشهای تن جلوگیری میکند یا آنها را یله و رها مینماید مثلاً وقتی که تن تشنه یا گرسنه است آیا نفس او را از خوردن و آشامیدن باز نمیدارد و همچنین در بسیاری از موارد دیگر آیا روشن نمیبینیم نفس از خواهشهای بدن ممانعت میکند؟ گفت چنین است. گفت از آن طرف ما متفق شدیم بر اینکه هرگاه نفس آهنگ باشد آوازها و آثار او منحصر است بآنچه در اجزای ترکیب کننده او موجود است و قبض و بسط و حرکت او بواسطهٔ آنهاست و همچنین فعل و انفعالی جز اجزای خود ندارد و بنابراین بالضروره باید فرمانبر آنها باشد نه اینکه بر ایشان فرمانروائی کند. سیمیاس گفت آری بر این متفق شدیم و چاره نداشتیم. سقراط گفت اما اکنون میبینیم برخلاف آنچه ما گفتیم نفس فرماندهی میکند و همان چیزهائی را که ترکیبکنندهٔ او میدانند بدنبال خود میکشد و تقریباً در همه عمر با آنها کشمکش مینماید با بعضی بسختی برمیآید و بآنها رنج میرساند چنانکه هنگام ورزش و مداوا میبینیم، و با برخی مدارا میکند و نسبت بخواهش و خشم و شهوت بتهدید و سرزنش اکتفا مینماید. و در هر حال
برگه:HekmatSoqratAflaton.pdf/۲۴۹
این برگ همسنجی شدهاست.
–۲۴۵–