برگه:HekmatSoqratAflaton.pdf/۲۵۷

این برگ هم‌سنجی شده‌است.
–۲۵۳–

سقراط گفت چیزی تازه نمیگویم و همانست که هزار بار گفته‌ام واژه ناخوانا پیشین نیز همین مطلب را بیان کرده‌ام پس برای اینکه طریقهٔ خود را در جستجوی علل امور بتو معلوم نمایم باز بآنچه بارها گفته‌ام برمیگردم و همان را پایه قرار میدهم و بازگو میکنم که امری هست که بخودی خود خوب و زیبا و بزرگ است و اگر در این اصل با من موافق باشی امیدوارم بقای نفس را برتو مدلل سازم.

قیبس گفت در این باب با تو موافقم و با کمال بی‌صبری منتظر اتمام استدلال تو هستم.

سقراط گفت پس بآنچه اکنون میگویم دل بده و ببین در آن نیز با من موافقت میتوانی بکنی؟ بگمان من اگر غیر از حقیقت زیبائی چیزی زیبا باشد همانا زیبائی او از آنست که از حقیقت زیبائی بهره دارد و همچنین است امور دیگر آیا در این باب موافق هستی؟

گفت آری.

گفت پس من علل و اسباب دیگری که ذکر میکنند نمی‌فهمم و نمی‌پذیرم و اگر کسی بمن بگوید سبب زیبائی فلان چیز تندی رنگها یا تناسب اعضاء یا مانند این امور است باور ندارم و آنرا جز مایهٔ تشویش ذهن نمیگیرم و بی‌ملاحظه و ساختگی جواب میگویم که آنچه او را زیبا ساخته است همانا حلول زیبائی در اوست بهر نحو واقع شده باشد زیرا که در آن باب چیزی نمیدانم و آنچه میدانم این است که هر چه زیباست بواسطهٔ وجود زیبائی است و تا وقتی که این اصل را در دست دارم میدانم که بخطا نمیروم و همچنین مطمئنم که بدرستی می‌توانم