برگه:HekmatSoqratAflaton.pdf/۵۱

این برگ هم‌سنجی شده‌است.
–۴۷–

هست پیدا شود و بآن متنبه گردند و این سخن از اینجا ناشی است که عقیدهٔ سقراط این بوده یا شاید عقیدهٔ خود افلاطون است که علم را هیچ کس اگر هم داشته باشد بدیگری نمیتواند اعطا کند بلکه حقایق همه در ذخیرهٔ خاطر همه کسی هست جز اینکه بحال کمون است و همه کس علم را در حیات قبل تحصیل نموده و در این زندگانی از آن غفلت و فراموشی دارد و معنی جهل همین غفلت و فراموشی است و کار معلم اینست که متعلم را متوجه و متذکر سازد تا او علمی را که در ضمیرش نهفته و از او غایب است بیاد آورد و حاضر سازد و این معنی در موارد چند از کتابهای افلاطون برمیآید و مخصوصاً در یکی از آنها که موسوم به منن[۱] می‌باشد تصریح و عملا ثابت میشود که سقراط یکی از بنده‌های زر خرید منن مصاحب خود را که هیچ درس نخوانده و عامی و امّی صرف است طلبیده باندک سؤال و جوابی با او چند قضیه از قضایای هندسی را بزبان او جاری میسازد و هزار افسوس که متعلمین غالباً از نعمت وجود چنین معلم‌ها محرومند زیرا خواه عقیدهٔ افلاطون و سقراط بر اینکه جهل غفلت و فراموشی است و علم تذکر و تنبیه است درست باشد یا نباشد این طریقهٔ تعلیم که معلم علم را بمتعلم القاء و تحمیل نکند بلکه بگفتگو و مباحثه و سؤال و جواب لااقل بر حسب ظاهر چنین وانمود نماید که متعلم خود بحقیقت پی برده و آنرا کشف میکند بهترین طریق است و باین روش متعلم حقایق را هم بهتر درک میکند و هم بهتر بخاطر می‌سپارد. باری از مطلب دور نشویم گفتگو در این بود که نظر باین عقیده که بهترین طریق تعلیم و تعلم مباحثه و سؤال و جواب است و تعلیم کتبی موافق دلخواه نتیجه نمیدهد افلاطون تحریرات خود را بصورت مکالمه درآورده است که


  1. Le Ménon