برگه:HekmatSoqratAflaton.pdf/۷۴

این برگ هم‌سنجی شده‌است.
–۷۰–

و معرفت مدد رسانیده‌اند. از طرف دیگر بی‌اعتنائی که طبایع مردم نسبت بحقیقت معرفت پیدا کرده بود یک اندازه هم طبیعی و نتیجهٔ اختلاف و تشتت آرائی بود که میان حکما در خصوص حقایق امور مشاهده شده بود و بعضی از سوفیستهای دانشمند مانند پروتاگوراس و گورجیاس که افلاطون در کتابهای خود از آنها اسم برده و بلکه ایشان را معرفی کرده است مشرب و مذاقشان از روی واقع چنین بود که حقیقت بر انسان مکشوف شدنی نیست و جز ظواهر امور چیزی دستگیر ما نمیشود بعبارت دیگر حقیقتی نیست و این عقاید را یکسره از راه عوام فریبی و منفعت پرستی اختیار نکرده بودند و شاید که محقق و شرافتمند نیز بودند منتهی چنانکه باید بعمق مسائل فرو نرفته بودند. ولیکن از طرف دیگر واقعاً همه دانشمند نبودند و اگر هم چیزی میدانستند متانت و استحکام اخلاقی را که برای تربیت قوم لازم است نداشتند و حتی از ایشان دیده شده که در یک قضیه دو طرف نقیض را مدعی میشدند و اثبات میکردند، حاصل اینکه در نیمهٔ دوم مائهٔ پنجم پیش از میلاد در آتن که مهمترین دولتهای یونانی بود و دموکراسی یعنی حکومت ملی آنجا کمال رونق و قوت را داشت روی همرفته در امور سیاسی و قضائی عوام فریبی و حیله بازی رواج یافته و در امور علمی و فلسفی مغالطه و اشتباه‌کاری جای حکمت و معرفت را گرفته بود و سوفیستها بر خلاف دستوری که حکیم نظامی به پسر خود فرموده بجای اینکه طاعت اندوز باشند حیلت آموز شدند.

اما از طرف دیگر مردمان خرده‌بین هوشیار هم از گوشه و کنار پیدا می‌شدند و بفرمودهٔ شیخ سعدی صاحبنظران بیگانه و خویش از پس و پیش نگران بودند و این احوال را برای آیندهٔ ملت و مملکت خطرناک دانسته در مقام چاره بر آمدند و کم کم سوفیست که اصلا بمعنی دانشور و دانش پرور بود مرادف مغلطه‌کار و حیلت‌آموز شد و ما هم آن کلمه را