برگه:HekmatSoqratAflaton.pdf/۹۱

این برگ هم‌سنجی شده‌است.
–۸۷–

میکرد و نه در انظار قباحتی داشت بلکه برای جوانان حیثیت و اعتبار بود که طرف توجه باشند و ظاهر این است که این اعمال بتمام دنیای متمدن از یونانیان در نتیجه فتوحات اسکندر سرایت کرد و یکی از مساعی سقراط و افلاطون این بود که حقیقت عشق مادی و معنوی را بشناسانند و قباحت امر قبیح غیر طبیعی را بفهمانند که جمال صورت اگر خوب است اصل کمال سیرت است ولیکن در این موضوع نیز همان گرفتاری کار دین را داشتند و علناً و مستقیماً نمیتوانستند با آداب و رسوم جاری که ملایم طبع مردم بود مخالفت کنند. باری الکبیادس از جوانان زیبا بود و سقراط گاهی بر سبیل طبیعت میگفت من هواخواه تو هستم در آن شب الکبیادس زبان شکایت از سقراط دراز کرد که ای دوستان از سخنان این مرد فریب مخورید و اگر بکسی از شما اظهار مهربانی کرده باور مکنید من نسبت بخودم در این اشتباه بودم اما معلوم شد که او دلباختهٔ من نبود و من با این کراهت منظرش گرفتار او شدم، سحر بیان او چنان است که هر گاه سخن او را میشنوم مست میشوم دلم طپیدن میگیرد و اشکم جاری میشود، دیگران را هم دیده‌ام که همین تأثیر در ایشان پدیدار بود، من سخنوران نامی دیده‌ام و بیانات عالی شنیده‌ام اما سخنی مانند سخن او نشنیده‌ام، این مرد جادوگر است و تنها کسی است که من خود را در برابر او کوچک و شرمسار مییابم زیرا میدانم کارهای من پسندیدهٔ او نیست و حق با اوست، این است که از او میگریزم با اینکه دوری او بر من دشوار نیز هست، بظاهر حالش منگرید بیرونش دیو است اما درونش فرشته است، ادعای او این است که هیچ‌چیز نمیداند باطنش را اگر بسنجید گنجینهٔ حکمت است هرچه در چشم مردم