برگه:HekmatSoqratAflaton.pdf/۹۵

این برگ هم‌سنجی شده‌است.
–۹۱–

سخن از یکی از علوم بمیان می‌آید و سقراط اظهار اشتیاق بدانستن آن میکند اوطوذیموس که یکی از آن دو برادر است میگوید من بتو ثابت میکنم که این علم را داری آنگاه میان ایشان چنین گفتگو میشود:

اوطوذیموس – آیا چیزی هست که بدانی؟

سقراط – آری بعضی چیزها میدانم.

اوطوذیموس – آیا آن که چیزی هست ممکن است آن چیز نباشد؟

سقراط – نه ممکن نیست.

اوطوذیموس – آیا اقرار کردی که چیزی میدانی؟

سقراط – آری.

اوطوذیموس – پس اگر میدانی دانا هستی و اگر دانا هستی همه چیز میدانی و این علم را هم داری.

سپس عکس آنرا ثابت میکند، چون سقراط میگوید آخر بسیار چیزها هست که نمیدانم جواب میدهد اگر نمیدانی پس نادانی و اگر نادانی پس جاهلی و هیچ چیز نمیدانی پس خلاف گفته بودی.

برادر اوطوذیموس از سقراط میپرسد آیا فلانکس برادر تو هست؟ میگوید آری برادر من هست اما از مادرم نه از پدرم، چون پدر من سوفرونیسکوس بود و پدر او فریدیموس. هیپرسد خوب سوفرونیسکوس و فریدیموس هر دو پدر بودند؟ میگوید آری، اما سوفرونیسکوس پدر من بود و فریدیموس پدر برادرم. میگوید پس فریدیموس ناپدر بود. سقراط میگوید برای من آری، میگوید اگر ناپدر بود پس پدر نبود، آنگاه بهمین وجه ثابت میشود که سوفرونیسکوس هم پدر نبود نتیجه اینکه سقراط پدر نداشت. پس یکی از دوستان سقراط که حاضر بوده روش این قسم مجادله را دریافته با اوطوذیموس مباحثه کرده بر او ثابت میکند که پدر او سگ