بوده است او هم چاره جز قبول نداشته همینقدر میگوید تو نیز همچنین.
سخن در این است که اوطوذیموس و برادرش مردمان معمول نیستند و افلاطون این نوع جدل را نساخته است شاید برای روشن شدن مطالب قدری مبالغه کرده باشد ولیکن سوفسطائیان کار مناظره و مجادله را باینجا رسانیده بودند و چون کسی دقایق و رموز برهان و جدل و سفسطه را کشف نکرده بود مردم بهمین سخنها بدام میافتادند و افلاطون از نوشتن این کتابها و این تعلیمات تفریح و تفنن نمیخواسته است بلکه دستگیری از مردم بیچاره را در نظر داشته است. در هر حال از این مکالمات بخوبی روشن میشود که ارسطو از کجا بعلم منطق پی برده و فن جدل و کشف مغالطه را از که آموخته است.
همین سخن را در فن خطابه هم میتوان گفت و افلاطون در چندین کتاب تحقیقاتی در باب خطابه کرده است که اصول آن فن از آنها بدست میآید و پس از آن ارسطو اصول و قواعد را تدوین کرده است.
پیش از این گفتیم که یکی از کتابهای افلاطون خطبهٔ دفاعیهٔ سقراط است در بعضی از مکالمات دیگر هم افلاطون بمناسباتی چندین خطبه انشاء کرده است که از جمله در کتاب موسوم به منکسینوس خطبه ایست در مرثیه و مدح شهدائی که در یکی از جنگها کشته شدهاند و در کتاب موسوم به فدروس و در کتاب مهمانی که پیش از این یاد کردیم چندین خطبه است در تحقیق عشق و همه این خطبهها بقلم افلاطون اما باسم دیگران است زیرا که افلاطون بآن قسم خطبهخوانی و سخنوری که آنزمان در یونان معمول شده بود اصلاً معتقد نبود و آنرا نمیپسندید و بااینکه خود او شاعر و سخنوری بیبدل بود شعر و خطابه و هر قسم سخنوری بلکه هر فنی را که مبتنی بر فکر معقول و حرف